بهار خانومبهار خانوم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

بهار

47-بهار ومهدکودک

دوهفته از اول مهر ورفتن شما دختر گلم به مهدمیگذره ,اما متاسفانه نتونستی به این محیط عادت کنی وهنوز صبح ها با گریه جات میذاریم.از اونجا که شما به یکی از پرسنل مهد که تابستون هم اونجا بود انس گرفته بودی وفقط بغل ایشون می موندی ,هروقت این خانم کارداشتن شما را به یه مربی دیگه میسپرندن نتونستی به محیط عادت کنی ومرتب بیقراری میکردی,امروز مجبور شدم سرکار نرم وشما رویه مهد دیگه ببرم شاید با مربی جدید ومحیط جدید که هم بزرگتر هست وهم کلی وسیله بازی برا سن شما داره بتونی انس بگیری(انشاءالله) البته من رفتم بامدیر مهد صحبت کردم که برات توهمون مهد مربی خصوصی بگیرم اما ایشون گفتن بذارم یه مدت کوتاه کنار بقیه بچه ها باشی اگه نتونستی کناربیای اونوقت م...
15 مهر 1393

46-شیطنتت های بهارجون

بهارخانم چرا صبح ها نمیتونی یکم بیشتر بخوابی؟!به نظرت 6صبح یه مقدار زود نیست برابیدار شدن؟اونم بلافاصله فعالیت(شما بخونید خرابکاری) دختر ناز شروع میشه وتموم خونه رو تویه چشم به هم زدن وارونه میکنه       چشم میذاری که من قایم شم وتوپیدام کنی وخیلی اوقات برعکس خودت قایم میشی که من پیدات کنم. -فیلم های خودت رو دوست داری!                     ...
11 مهر 1393

15-45ماهگی بهار

چند روزی میشه که هر روز در حدود نیم ساعت تا یک ساعت میبرمت مهد تا برای اول مهر که مامان میره سرکار شما با محیط جدید آشنا بشی وبد طاقتی نکنی.   اما کارهایی که این روزها شما دخمل شیطون انجام میدی: -مثل همیشه فعالیتت زیاده و وقتهایی که بیداری اصلا نمی شینی -نحوه خداحافظی کردن عوض شده ومیگی اُدا ودستت راتکون میدی وبعدش با دستت که رو لبت میذاری یه بوس میفرستی -تلفن مرتب دستت با الو الو کردن -میدونی مامانی به گل سرت حساسه تو هم گل سرت رو درمیاری میای به طرفم پرت میکنی وبدو -در کابینت رو باز میکنی ولای در قایم میشی که پیدات کنم(به این بازی خیلی علاقه داری) -میری شومینه رو به هم میریزی وفرار میکنی واز دور نگاه میکنی وم...
22 شهريور 1393

44-روز دختر

    شعری برای دخترم ای بوی هر چه گل       بوی بهار می شنوم از صدای تو       نازکتر از گل است گل ِ گونه های تو       ای در طنین نبض تو آهنگ قلب من       ای بوی هر چه گل نفس آشنای تو       ای صورت تو آیه و آیینه خدا       حقا که هیچ نقص ندارد خدای تو       صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر       آورده ام که فرش کنم زیر پای تو       رنگین کمانی از نخ...
6 شهريور 1393

42-شیطنتت های بهار خانم

بهارخانم باز مثل همیشه به گوشی مامان گیر داده بودی منم خاموش کردم وگفتم ببین شارژ نداره وبعدش شما اینکارو که تصویرش پایینه انجام دادی!!! -وفتی کتابچه کوچک خودت روبهت میدم  ومیگم گربه روپیداکن بلافاصله شروع میکنی به صفحه زدن وعکس گربه روپیدامیکنی وشروع میکنی به مو مو کردن!قربون دختر باهوشم -توحرکات موزون!هم هرروز تبحرت بیشتر میشه والبته از این طرف هم همین که بهت میگن نماز بخون فوری یه مهر پیدا میکنی وبه سجده میری! ...
16 مرداد 1393

41-بهار جون وکامیونش

بهار جون دخترم نه  سبد لباس ها از دستت در امون بود نه سینی های خونه!چون مرتب میرفتی سراغ سبد لباس ها وخالیش میکردی و وسایل خودت رو توش جا میدادی وهلش میدادی اما چون اونطور که میخواستی جلو نمیرفت عصبانی میشدی!هر سینی هم میدیدی بپر میرفتی مینشستی توش که منوبا سینی  هل بدید!بخاطر همین برات ماشین گرفتیم که شاید دست از سر وسایل خونه برداری اما باز کارهای خودت رو انجام میدی     ...
11 مرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد