بهار خانومبهار خانوم، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

بهار

20-عید قربان 92

بار الها ! حج درونی ام را به قربانی کردن نفس پایان ده  تااسماعیل وجودم را که در من به ودیعه نهاده ای  با همان معصومیت کودکانه به دیدار تو آورم             ...
4 آذر 1392

19-چهارماهگی فرشته کوچولوی زمینی

بهار جون ما داره کم کم بزرگ میشه,با زدن واکسن چهار ماهگیش خیلی اذیت شددختر گلم,این چند روز همش بیقراری میکرد دخترم حالا دیگه اسم خودش رو متوجه میشه و وقتی صداش میزنن به طرف صدا برمیگرده,از لباس عوض کردن بدش میاد وهمین که میخوام لباسشو عوض کنم شروع میکنه به "نه"گفتن,وقتی بهش میگی دست بده متوجه میشه ودستاشو تودستات جا میده وخودشوتا کمر از زمین بلند میکنه                               ...
4 آذر 1392

18- مهر10

دختر گلم چند هفته پیش سرما خورده بود که با خوردن داروهاش خوب شد اما از اونجا که به شدت گرماییه وهنوز باید کولر روشن باشه که بخوابه وبا وجود اینکه پتو روهم در طول شب چندبار  روش میکشم باز از رو خودش کنار میزنه باز سرما خورده,فدای دخترم بشم                     ...
4 آذر 1392

23-شیطونک 5ماهه

تقریبا دوهفته ای میشه که اومدیم خونه ی بابا حاجی که بتونیم بابا وداداو خاله ودایی ها وبچه هاشون روببینیم.چون بابایی زیادمرخصی نداشت ما رو تا تهران رسوند,ازاونجا هم با دایی محمد وزن دایی ونسترن که رفته بودن مشهد وحالا تهران بودن راهی ایلام شدیم, دخترم حسابی شیطون شدی ومیتونی از این ور فرش تا اون سر غلت بخوری وتلاشت برای سینه خیز رفتن بیشتر شده,چند روز پیش که مامان صبحانه خورده بوده وهنوز سینی صبحانه رو ورنداشته بودم وظرف خرما روش بود رو دیدی بادست چرخوندی وچرخوندی به ظرف خرما رسیدی خواستی چنگ بزنی که از جلو دستت ورداشتم,اخه هنوز این جور چیزها خوردنش برات ممنوعه وفقط باید شیر بخوری(فدای دختر باهوشم بشم) البته اینم بماند که شیرخشکی که میخور...
21 آبان 1392

15-دستهای خوشمزه

بهارجون ما این روزها علاقه شدیدی به خوردن دستهای کوچولو ونازش پیداکرده,دندون گیر هم براش گرفتم اما مزه دست خودش روترجیح میده ,همه میگن بهارجون زود دندون  درمیاره !!! اخه مرتب دستش تودهنشه واب دهنش روصورت ماهش سرازیر میشه   ...
23 شهريور 1392

16-سه ماهگی گل همیشه بهارم

دیروز بهار زیبای ما سه ماهه شد.بهارجون چند هفته است که میتونه اشیاء سبک مثل جغجغه هاشو دستش بگیره وبازی کنه وبه تازگی میتونه بدون کمک خودشو به طرف شکم برگردونه,قربون دختر گلم که وقتی بابایی جون ازسرکار میاد کلی ذوق میکنه واینقد برابابایی قهقهه میزنه که خستگی روازتنش درمیاره                         ...
23 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهار می باشد