بهار

این عکسهاییه که خانم انصاری مدیر مهدتون با تلگرام لطف کردن فرستادن زینب خانم وفاطمه خانم مربیهاتون ودوستهای مهد زهراخانم که تومهدمشغول هستنوصبحها شما پیش ایشون می مونید تا مربی های خودتون برسن جشن یلدا که تومهدبرگزارشد ...

...

امشب که شب یلدا بود همه خونه ی خاله زهرا جمع بودیم دستشون  درد نکنه حسابی به زحمت افتاده بودن شب یلدا تولد خاله لیلا ودایی محمد هم بود.انشاءالله صدوبیست ساله شن باید ماشاءالله بگم به دخترم که دیگه واقعا حریف زبونت نمیشم وگاهی دربرابرت کم میارم از شعرهایی هم که حفظ هستی بخوام بگم میشه: سوره ی کوثرو 1عموزنجیر باف -2شعرکامل توی ده شلمرود حسنی تک وتنهابود- 3کوچولویم کوچولو صورتم مثل هلو -4جوجه جوجه طلایی- 5گنجشکک اشی مشی -6اتل متل تتوله- 7دویدم ودویدم به کربلا رسیدم کنارچشمه ی آب مشک خالی دیدم  آب رو دادم به زمین زمین به من لاله داد لاله ی پر ناله داد لاله به رنگ خونه تو گوش من میخونه حسین حسین حسین جان -8تا...

شما صبح ها که میخوای بری مهد این وسایل رو جمع میکنی که باخودت ببری وباکلی قربون صدقه رفتن وگه گاه عصبانیت کوتاه میای دخترم میخواد خانم دکتر شه فداااااش آجربازی متفاوت خوب حتما به نظرت اینجا بهترین جا برای قایم شدنه که وسایلش رو ریختی زمین ...

    ...

...

بعد ازسفرمشهد بابارفت گلستان خونه خودمون وماهم باخانواده خاله لیلا راهی ایلام شدیم که بریم خونه باباحاجی ...

...

انالله وانا الیه راجعون چندروز پیش بابابزرگ بابا به رحمت خدا رفتن.آقاجون و...تا حالا تهران خونه خدابیامرز بودن ودیروز برگشتن فردا همین جا مراسم ختم وفاتحه میگیرن ...